نخستین گام های زنان در ادبیات معاصرایران
حسن میر عابدینی
از دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش (سقوط رضا شاه)، كه دوره ی پیدایش ادبیات معاصر ایران است، شمار نویسندگان زن در حدی نیست كه بتوان از كار آنان بهعنوان یك جریان ادبی قابل توجه یاد كرد.
در آن دوره ی زمانی، محدودیتهای اجتماعی، خانوادگی، تحصیلی و شغلی، فضا را برای آفرینش های زنانه تنگ می كرد. زنان یا چنان گرفتار امور خانه بودند كه نمی توانستند كارهایی را هم كه توانایی خلقشان را داشتند بیافرینند و یا هنوز به صرافت داستاننویسی نیافتاده بودند. برخی هم كه می نوشتند، موجودیت خود را پشت نامهای مستعار پنهان می كردند. فضا چنان بود كه آنان اگر هم می خواستند، به نوشتن ترغیب نمی شدند زیرا امكانی برای نشر آثار خود نمی دیدند. کوشش زنان در آن دوره صرف كسب حقوق اولیه ی خویش می شد و هنوز امكان گشایش درهای مراكز ادبی را به روی خود نیافته بودند. شركت آنان در جنبش ادبی بستگی به موقعیتی داشت كه در جامعه بهدست می آوردند. در اوایل سده ی بیستم میلادی، گروه كوچكی از زنان تحصیل كرده كه در راه بهدست آوردن كم ترین امكانات با مخالفتها و تهدیدهای بسیار رو به رو می شدند، آغاز به گشودن مدارس دخترانه ی خصوصی در شهرهای بزرگ و تدریس در آن ها كردند، كانونهای زنان را بنیاد نهادند و مجله های ویژه ی خود را منتشر كردند (١).
* * *
پس از جنگ جهانی اول، مدرسه های دخترانه ی جدید و نشریات زنان دو عامل اساسی در روشنگری برای آزادی زنان بودند. خانم دكتر حسین خان كحال نخستین نشریه ی زنان را با نام دانش در سال ١٢٨٩ ش منتشر كرد. پس از او، مریم عمید مزینالسلطنه، مدیر مدرسه ی مزّینیه، "به منظور بیداری توده ی نسوان... و تربیت دوشیزگان و تصفیه ی اخلاقی زنان"، شكوفه را در طی سالهای ١٢٩٢ تا ١٢٩۷ش در تهران چاپ می كرد. در پی آنان، نشریات گوناگون زنان در شهرهای اصفهان، مشهد، رشت، شیراز و بندرانزلی انتشار یافتند. صدیقه دولتآبادی در ١٢٩۷ش در اصفهان زبان زنان را منتشر می کرد که داستان هایی رقتانگیز را به شكل پاورقی در آن چاپ می كرد. اما دیرپاترینِ اینگونه نشریات عالم نسوان بود كه از سال ١٢٩٩ تا ١۳١۳ش به مدیریت نوابه خانم صفوی زیر نظر "مجمع فارغالتحصیلان مدرسه عالی اناثیه امریكایی ایران" منتشر می شد. هر دو ماه یك بار شمارهای از این نشریه در ۳٨ صفحه به قطع كوچك خشتی در تهران به چاپ می رسید که مطالب آن در زمینه های پزشكی، اداره ی امور خانه و آشپزی، نمونههای مد لباس از مجله های امریكا و اروپا، خبزهای ترقی زنان و "مقالات ادبی و آثار منظوم و منثور محترمات ادیبه ایرانی" بود (٢).پیش از این، در دوره ی مشروطیت، نشریات ایرانی خارج از كشور ـ از قبیل اختر و حبلالمتین ـ اندیشههای تجددطلبانه و ترقیخواهانه ی روشنگران ایرانی را درباره ی "مساله ی زن" مطرح می كردند. و بهطوركلی، این مساله بهعنوان راهی برای حل عقبماندگیی اجتماع، مورد توجه نخبگان فرهنگیی جامعه بود و بهتدریج چنان اهمیتی یافت كه اغلب روزنامههای پیشرو بخشهایی را به زنان اختصاص دادند.
اما کوشش گسترده ی خود زنان ترقیخواه برای اصلاح نگرش حاكم بر جامعه نسبت به زن، به دوره ی پیش از تشكیل مجلس شورای ملی (١٢٨۵ش) و انتشار روزنامههای مشروطهخواه در تهران بازمیگردد. (۳)
در سال ١٢٨٦ش نخستین مدرسه ی دخترانه ی ایرانی به نام "دبستان دوشیزگان" توسط بیبیخانم وزیرف، همسر موسیخان میرپنج، كه زاده ی قفقاز و دانشآموخته ی آن سامان بود، در تهران گشایش یافت اما میزان مخالفتها با این مدرسه به اندازه ای رسید كه بیبی خانم ناچار از تعطیل كردن آن شد. در همان سال طوبی خانم آزموده "دبستان ناموس" را بنیاد نهاد. این روند ادامه یافت بهطوری كه در سال ١٢٩١ ش در تهران بیش از ٦۳ مدرسه ی دخترانه با ٢٤۷٤ دانشآموز فعالیت می كردند.(٤) موانع تحصیل زنان به مخالفت مردان سنتگرا محدود نمی شد، بی علاقگی و بی اعتنایی بسیاری از زنان به تحصیل نیز مزید بر علت بود. بهطوری كه تاجالسلطنه در خاطرات خود از فقر فرهنگی مادرانی انتقاد می كند كه با وجود برپا شدن مدارس جدید، از تحصیل دختران خود جلوگیری می كنند.
* * *
در آستانه ی سال ١۳٠٠ ش تعدد نشریات زنان نشان از افزایش اوقات فراغت و رشد سوادآموزی زنان طبقه ی متوسط شهری و شرکت آنان در شغل های تازهای مانند روزنامهنگاری، دارد. آنان همگام با تحولات اجتماعی جدید، از كنج اندرونی ها به عرصه ی جامعه آمدند و در زمینههای گوناگون فرهنگی آغاز به فعالیت كردند. ولی اغلب آنان در آغاز مدافع برنامه ی ناسیونالیستی و تجددطلبانه ی رضاشاه بودند، زیرا اعتقاد داشتند كه چنین دولتی میتواند اصلاحاتی را كه انقلاب مشروطه در انجام آن ها ناكام مانده بود تحقق بخشد. اما "اصلاحات از بالا"ی رضاشاهی از سال ١۳١٤ش به بعد "به زیان هرگونه ابتكار مستقل فردی بر صحنه ی كشور" تمام شد. شاه وقتی پایههای اقتدار خود را استوار كرد، نشریات و سازمانهای باقیمانده ی زنان را ممنوع و "كانون بانوان" دولتی را جانشین آن ها كرد.(۵)
البته فعالیت ادبی زنان محدود به روزنامهنگاری نبود؛ عده ی قابلملاحظه ی زنان شاعر نشان از گستردگی شعر زنانه در این دوره دارد. ناگفته نماند كه شعر بیش تر آنان از تشخص و زبان زنانه بهرهای نبرده است و خواستهها و مطالباتشان هم همان است كه در شعر مردان آن روزگار هست. (٦)
زنان برخی رساله های سنتشكن را هم نوشتهاند، مثلن بی بی خانم استرآبادی در سال ١٢۷٤ش معایبالرجال را در پاسخ به رساله ی تأدیبالنسوان نوشت. نویسنده ی آن رساله كوشیده بود درخواست های جدید برای تغییرات اجتماعی و تحول در روابط میان زن و مرد را پس براند و به شکل های گوناگون زنان را از شركت در فعالیتهای اجتماعی نهی كند.
نگارش این رساله را می توان بازتابی از اضطراب درونی جامعه از تحولات روزافزون در دوران پرتنش مشروطیت دانست.
بی بی خانم كتاب خود را در پنج فصل در مذمت آداب و اخلاق مردان با زبانی گزنده و پرطنز نوشت و با نوعی بیی پروایی در بهكارگیری لغات مصطلح در محافل مردانه، توصیف دقیقی از مشغولیات و مشغلههای مردان بهدست داد. بی بی خانم، ضمن توصیف وضعیت زنان، به عوامل سدكننده ی پیشرفت آنان می پردازد: "ما زنان از كار و كسب معرفت دور ماندهایم و ممنوع از تمام مراودات و تحصیل و محسنات و ادب و تربیت گشتهایم... كارمان فقط با صدمات و زحمات خانهداری و بچهگذاری میگذرد." (۷)
این كتاب را می توان گزارش زندهای از تنش پدیدآمده در فرهنگ و زبان روزگاری متحول دانست و از دیدگاه جامعهشناختی و زبانشناختی مورد توجه قرار داد. آدمیت آن را "بحث و انتقاد زنی هوشمند در سنت تربیت زن و خانواده" می داند. (٨)
* * *
در سالهای مورد نظر ما (دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش) نخست زنان درباری و سپس زنان برخاسته از خانوادههای ممتاز (از نظر مالی یا فرهنگی) شانس نوشتن یافتهاند، زیرا هم امكان تحصیل داشتند و هم فراغت مالی، بهدلیل موقعیت ممتازشان مجبور نبودند با مشكلات زنان معمولی دستوپنجه نرم كنند و استقلال رأی و اعتمادبهنفس بیش تری داشتند. فخرالدولــه و تاجالسلطنه دختران ناصرالدینشاه بودند، تاجماه آفاقالدوله و بی بی خانم فرزند سركردگان نظامی عصر قاجار بودند و كلثومخانم نیز از طریق شوهر به دربار وابستگی داشت.
هرچند در تاریخ ادبیات ایران، داستانسرا در مقایسه با شاعر اعتبار كم تری داشت، اما پژوهشگران احتمال می دهند كه در ایران باستان، زنان نیز به داستانسرایی در دربار شاهان میپرداختهاند؛ زیرا قصهگویی شفاهی هنر زنان بود و شهرزاد قصهگو، راوی هزار و یك شب، چهرمان صاحبنام این گروه است.(٩)
با اینهمه، امیرارسلان (نوشتهشده در سالهای آغازین دهه ی ١٢٦٠ش) از نخستین آثار روایی موجود است كه یك زن ایرانی در پدید آمدن آن نقش مؤثری داشته است. زمانی كه نقیبالممالك داستانسرایی شبانه ی خود را آغاز می كرد تا ناصرالدینشاه را خواب دررباید، فخرالدولـه پشت در نیمهباز اتاق خواجهسرایان جا می گزید و گفتههای نقیب الملک نقالباشی را با دخل و تصرف در جزییات می نوشت. او زنی تحصیل كرده و شیفته ی رمانهای فرانسوی بود و در جوانی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. (١٠)
امیرارسلان اثری بینابینی و حاصل یك مقطع تاریخی در حال دگرگونی است. اثری است دوپاره كه بخشی از آن واقعگرایانه و در توصیف زندگی روزمره ی مردم است و بخشی شگفتانگیز و آكنده از ماجراهای جادویی.
فخرالدولـه به اندازه ی نقالباشی در شكل گرفتنِ این "آخرین رمان سنتی و طلیعه ی رمان نو فارسی" نقش دارد. حضور یك زن در جایگاه داستاننویس نشان از عمق تغییر و تحولات جامعه ی ایرانی در اواخر سده ی نوزدهم میلادی دارد. (١١)
اهمیت خاطرات تاجالسلطنه (١٢)، كه دیرتر (١٢٩٢ش) نوشته شد، در حسبحالگونه بودن آن است. او از خود بهعنوان یك زن سخن می گوید و ویژگی های روحی و دردهای درونی خود را توصیف می كند. در جامعه ی بسته ی عهد قاجار، تاجالسلطنه ـ چون به قصد انتشار نمی نوشت ـ با بی پروایی از خود می گوید. او اثر خود را با جزءنگاری و خودكاوی داستانپردازانهای نوشته است و از طریق بیان تجربههای فردی در قالب خاطرات، به رشد زبان نقل و روایت كمك كرده است. كوشش برای تصویر كردن مكانها و دقیق شدن در حالات روحی و خصوصیات شخصیتها نشان از تأثیر رمانهای فرنگی بر نویسنده دارد: "خیلی میل داشتم مانند ویكتور هوگو یا موسیو روسو مصنف قابلی باشم و این تاریخ را وقالعاده شیرین و مطبوع بنویسم". اخیرن برخی محققان انتساب این اثر به تاجالسلطنه را مورد تردید قرار دادهاند. (١۳)
از دیگر زنان فاضل این عصر، كلثومخانم، همسر عبداللطیف طسوجی تبریزی، بود كه "در دورانی كه از هزار مرد یکی سواد نوشتن و خواندن نداشت و خط آموختن به زنان را گناهی غیرقابل بخشایش می دانستند، وی با شوهر خویش در ترجمه ی هزار و یك شب مشاركت داشت... او در این كار سهمی بزرگ دارد". (١٤)
اما شاید بتوان تاجماه آفاقالدوله را "نخستین بانوی مترجم ایران" نامید. او نمایش نامه ی نادرشاه، اثر نریمان نریمانف، را در سال ١٢٨۵ش از تركی به فارسی ترجمه كرد و در مقدمه ی آن درباره ی زندگی خود نوشت: "كمینه تاجماه آفاقالدوله، همشیره آقای ابراهیمخان آجودانباشی [مترجم تیاتر ضحاك، اثر سامی بیك در ١۳٢۳ ق] عیال فتحاللهخان ارفعالسلطنه این كتاب تیاتر نریمانف را از زبان تركی به پارسی ترجمه نموده، اگر سهو و خطایی دیدید، امید است ببخشید". چنان كه دیده میشود، به لحاظ تسلط فرهنگ پدرسالاری تاجماه به جای معرفی خود، از برادر و شوهرش میگوید. هر چند این نشانهها نیز میتوانند تا حدودی موقعیت زندگی خانوادگی و اجتماعی او را ترسیم كنند. (١۵) در دورهای كه ترجمه ی نمایشنامههای اروپایی رایج بود، ویژگی كار آفاقالدولـه انتخاب اثری از نمایش نامهنویسان شرق، با مضمونی از تاریخ ایران است.
بعدها به نام های زنان مترجم دیگری نیز برمی خوریم، ازجمله می توان به جمیله فرخ اشاره كرد كه مترجم داستان در دوره ی دوم گاهنامه ی افسانه بود (١۳٠٩ش) و در دهه ی ١۳۳٠ش چند اثر ویكتور هوگو را هم به زبان فارسی برگرداند و جا دارد از دكتر فاطمه سیاح هم یاد كنیم كه در سالهای پس از ١۳١٠ش در زمینه ی نقد ادبی فعال بود و نخستین زن ایرانی است كه بر كرسی استادی دانشگاه تهران تكیه می زند. (١٦)
* * *
بهتدریج با ورود زنان به عرصه ی فعالیتهای فرهنگی، شخصیتهای زن در آثار ادبی نقش بارزتری پیدا كردند. همانطور كه زنان نیز فراغت و امكان بیش تری برای رمان خواندن یافتند. رمانهای اجتماعی دهه ی ١۳٠٠ش، مانند تهران مخوف مشفق كاظمی و شهرنازِ یحیی دولتآبادی، نشانگر دلمشغولی نویسندگان به مساله ی زن است، درعینحال برخاسته از الگوبرداری های آنان از رمانهای احساساتی اروپایی هم هست. این مشغلههای ذهنی همراه با پیدایش مؤسسه های آموزشی جدید و برخورداری زنان از فرصتهای آموزشی همسان با مردان، پدید آمدن نشریات زنان و نقش فعال آنان در جنبش درخواست حقوق خود، زمینهساز پیدایش نویسندگان زن شد. اختصاص ستونی به زنان در اغلب مجله های این دوره، می تواند نشانه ی آن باشد كه زنان بخش قابل توجهی از خوانندگان این نشریه ها را تشكیل می دادند. بهتدریج زنان كه هم خواننده و هم موضوعِ رمان ها بودند، به خلق آن نیز دست زدند. زیرا برای ساختن هویت خود، به رمان ـ یعنی محل مناسب كشف دنیای درون ـ نیاز داشتند. داستانهای آنان بازتاب نگرانی و دیدگاههای گروههای گوناگون اجتماعی درباره ی زندگی دختران و زنان در وضعیت جدید است و گاه دشواری هایی را بازگو میكند كه دختران و زنان با آن ها دستوپنجه نرم می كردند.
نخستین نویسندگان زن هدف از داستاننویسی را تربیت و تهذیب اخلاق همجنسان خود میدانستند و میكوشیدند "كتابهایی اخلاقی برای دختران بنویسند و با دادن پند و اندرز مستقیم، آنان را از خطرهایی كه در پیرامونشان وجود دارد آگاه سازند"." رمان در دست آنان همچون "تازیانه ی عبرت" است. از این رو "پایان اندوهبار" داستانهای عاشقانهشان را "بهگونهای طراحی كردهاند كه حس نفرت و پشیمانی را در دختران مخاطب دامن بزند." (١۷) آنان، تحت تأثیر رمانهای اجتماعی نویسندگان مرد، آثار خود را با مضمون "فریب خوردن دختران و گرفتار شدن آنان در دام عشق جوانان هوسران" نوشتند و به نمایش سقوط عقوبتآمیز زنان ازدسترفته پرداختند و آنان را همچون قربانیان تیرهروزی تصویر كردند كه سرنوشتشان جنبهای آموزنده مییابد. در واقع، روال اندرزنامههای مألوف را كه برخی اخلاقی بودند و برخی انتقادی اجتماعی، ادامه دادند و نوشتنِ داستان را فرصتی برای انجام وظیفه ی اخلاقی خود دانستند. "اگرچه این رمانها از جنبه ی موضوع و درونمایه با رمانهایی كه مردان در این باره نوشتهاند، تفاوتی ندارند، اما دارای ساختاری متفاوت هستند. در رمانهایی كه زنان نوشتهاند، هشدارها و اندرزها به سرتاسر داستان راه می یابند و داستان را به بیانیهای اخلاقی تبدیل می كنند. در پی هر رخدادی، اندرزها و هشدارهای هدایتكننده پدیدار میشوند." (١٨) ایراندخت تیمورتاش و زهرا كیا ـ نخستین زنانی كه كتاب داستان منتشر كردهاند ـ "درست هنگامی كه شخصیت اصلی به تنگنا میافتد بهناگاه در مقام اندرزگو به صحنه" می آیند و "زنگ خطر را به صدا درمی آورند". (١٩)
مثلن تیمورتاش داستان خود را این گونه آغاز می كند
نظرات شما عزیزان: